شوق حرم
هر آدمی به امام نیاز دارد، از ضروریات زندگی است، چند سالی است از شرم یک زیارت درست حسابی نرفته ام، دلیلش چیست؟! بماند میان من وامام علیه السلام، به حرم که می رسم هیچ حرفی برای گفتن ندارم،برعکس سالهای قبل که از امام، دنیا، آرامش وهمه چیز می خواستم ،چندسال است، از حال خراب به حرم پناه می برم، حالم خوب نمی شود و به هر زور و زحمتی شده، داشتن حال خوب را تمرین می کنم، نزدیک اربعین که می شود، از شوق رفتن به حرم و رسیدن به حرم سر از پا نمی شناسم، صبح بعد از ثبت سماح آماده می شوم وبه بانک می روم ، صف ارز خیلی شلوغ است، سر صف زائران باهم گپ وگفتی راه انداخته اند، حرفهایی که باورشان کار هر کسی نیست، یکی می گوید، پول نداشته وبعد از ثبت نام جور شده، دیگری می گوید تل زینبیه نتونسته بره ودوستش از تل زنگ زده و گفته به یادت هستم، یکی می گوید زیارت زندگی اش را زیر و رو کرده، یکی از خانمها می گوید تازه که عروسی کرده به شوهرش گفته، هر سال یک زیارت کربلا می خواهد و طلا، یکی از خانمها که دارد به حرفهایشان گوش می دهد، می گوید حالا به طلا وزیارت هرساله ات رسیدی ، زن قیافه ی موجه وجدی به خودش میگیرد ومی گوید، بله رسیدم، خیلی بیشتر از تصورم، شور و شوقم بیشتر می شود یادم باشد به آقا بگویم دوستانت مثل خودت بی نظیرند.