نامه به شهید
نامه ی شماره هشت
ای شهید عزیز
امروز هم دارم برای تو، نامه می نویسم
از توخواهش می کنم، نامه هایم را بخوان
این نامه ها، حرفهای من با توست
من حتی وظایفم به خودم، به دنیا را فراموش می کنم، اما نام تو راحت به زبانم جاری می شود!!!
کاش نام تو را هرگز فراموش نکنم!
دلهره ی من نسبت به جنگ زیاد است ،از جنگ متنفرم
با وجود دلهره نسبت به جنگ و ویرانی ،احساس می کنم ،حرف زدن با تو، روحم را تازه می کند وبه جسمم قدرت می بخشد!
احساس میکنم نباید بترسم،احساس می کنم بایدمثل تو شجاع باشم!
تو تنها از خدا ترسیدی ،حس حضور یک قدرت بی نهایت در هر لحظه ی زندگی!
خودم ،خودم را سرزنش می کنم
شاید کسانیکه نوشته هایم را میخوانند، آنها هم مرا سرزنش کنند
تصور نگاههای پراز سرزنششان مرا از خودم بیزار می کند
آخرهر کس نداند، خودم می دانم که من مثل تو نیستم !
پس حرف زدن دو نفر که مثل هم نیستند، چه معنایی می تواند داشته باشد!
من به تکبر و غرور معنایش می کنم .
از خودم میخواهم که از غرور وتکبر دست بردارم
واز تو کمک می خواهم
اگر کمکم نکنی، حسی بدتر از مرگ خواهم داشت
باز هم از خودم متنفرم،چرا که من به تو ولطفت بدهکارم
من حق هیچکس را بجا نیاوردم ،اما تو حق خودت را به دنیا ادا کردی
چگونه باعث آرامشت باشم!
چگونه حق تو را بجا آورم!
من به تو بدهکارم .
#به_قلم_خودم
مرضیه کرنوکر
عصر،خانه،شهرستان دورود