شوق
دیدید وقتی یه خوبی از کسی سرمیزنه آدمهای اطرافش چه شوقی وچه ذوقی دارند امروز اول هفته بود و آخرین روز حضورم در این مقطع از تحصیل، این دفتر هم به آخر رسید ،دارم فکر می کنم اطرافیانم از من راضی هستندو با شوق از کارهایم تعریف می کنند در این مدت از خودم انتظاراتی داشتم که تقریبا بی جواب ماند، یادم می آید گاهی عصبی شدم وسط راه از نشدن و نرسیدن به امیال واهداف ،گاهی تصمیم گرفتم هرچه هست را رها کنم و جایی دیگر خودم را سرگرم کنم و نتیجه اش ادامه دادن مسیر بود در کنار جاهای دیگر وخلاصه اینجور خودم را سرگرم کردم حالا که دارم این روزها را می بینم و به کارهایی که کردم والبته که چند جور بوده، دقت می کنم هر جور کاری که باشد چه ضعیف، چه قوی وچه متوسط زیادست پراکنده والبته زیباست ، اگر در این آخر کار یک شکر روی زبانم باشد، شکر از خدای متعال که اجازه داد از فراز ها و نشیبها گذر کنم وحالا شکر روی زبانم باشد کاش اطرافیانم از این شکر گزاری سر شوق بیاید واگر خدا از راضی باشد وسرشوق بیاید چقدر خوشبختم و رستگار
خدایا چنان کن سرانجام کار تو خشنود باشی وما رستگار