اللهم عجل لولیک الفرج

یا صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
  • خانه 
  • ماه رمضان 
  • موضوعات 
  • آرشیوها 
  • آخرین نظرات 

خنده

05 آبان 1400 توسط مرضیه کرنوکر

آقا جانم،تو نباشي ،مگر ميشود خنديد،تو كه هيچوقت گريه ات را نديده ام ،با تمام نازكدلي ات

خنده هايم را توشه ي سفرت ميكنم، اگر روزي بخواهي بروي ،خنده تنها دارايي من است
و جاي من كنار تو ،هركجا وهرلحظه كه مي خندي خالي است.
تونباشي جهانم پراز ترس است
اللهم عجل لولیک الفرج ???

 نظر دهید »

ظهور

30 مهر 1400 توسط مرضیه کرنوکر

هرماه،همان اولش، از بهار براي خودم تعريف ميكنم،چند بيت شعر بي وزن وقافيه هم سر هم مي كنم يكيش اينكه يار صبح پرنورم،باخبر از شب هاي تارم ،شبهاي بي پايانم 

حتما حالا فكرمي كنيد ميخواهم براي شما هم تعريف كنم،نه چندتا كلام بيشتر نيست، سرجمع حرفهايم باهم

راستي، ميگويم شما مي دانيد كي اسم بهار را انتخاب كرد،ويك سوال، بهار چي هست!!شما تاحالا بهار را ديده ايد به چشم. 

راستش منكه نديده ام،اما نميدانم چرا هميشه از بهار وچشم انتظاري ونويي ميگويم بااينكه نديده ام .

دنبال علتش هم نيستم

اما يك چيز بگويم، حسوديتان شود ،من منتظر بهاري هستم، كه كسي نديده، نه شما، نه من،

تازه دلتان هم بسوزد،بقيه ي حرفهايم بماند به وقتش …


 نظر دهید »

استخاره

22 تیر 1400 توسط مرضیه کرنوکر
استخاره

استخاره
آقاجانم
هربار كه براي استخاره ،دانه هاي تسبيح را بين دو دستم ميگيرم ،يكي خوب ،يكي بد دانه هاي تسبيح را رد ميكنم، شايد ده بار يابيشتر ، باهر دانه بيقرارتر ميشوم، براي خوب آمدن آخرين دانه ي تسبيح ،ميخواهم ببينم خوب ميشود،براي زود آمدنتان استخاره ميكنم ،هربار اماسر دانه هاي تسبيح داد ميزنم ومي گويم اينكه استخاره نداره ،معلومه كه همه ي دونه ها خوبه،چيزي كه عيان است چه حاجت به بيان است ،تا وقتي اسم ويادتان همراهمان باشد همه چيز خوب است ،اللهم عجل لوليك الفرج ???

 نظر دهید »

مهمان

02 فروردین 1400 توسط مرضیه کرنوکر
مهمان

آقاجانم
بهار آمده است وبساط مهماني مان روبراه است
مهمان مي آيد ،مهماني ميرويم
اما انتظارمان بيشتر از قبل است،
هيچ چيز دنيا، تا نياييد ،شبيه هيچ چيز نيست
نه بهار،بهار است ،نه تابستان ،نه پاييز،نه زمستان
سنگ ،چوب
آقاجانم خودتان بهتر ميدانيد
تا نياييد جشنمان هم جشن نيست،همه مي آيند ومي روند،
اما،
يك نفر بايد بيايد ،كه با آمدنش ديگر منتظر هيچكس نباشيم
يك نفر واقعي بايد بيايد
تا نياييد نه دنيا ،دنياست،نه هيچ جشني جشن است
اللهم عجل لوليك الفرج ???

 2 نظر

مادر نمونه

30 آبان 1399 توسط مرضیه کرنوکر
مادر نمونه

مادر حبیبی پایش را روی آن پای دیگرش می انداخت ومیگفت: همه به من میگن مادر نمونه،چند بار خواستم ضایعش کنم اما با نصیحت مادرم پشیمان شدم ،به مادرم گفتم حرف حق را باید گفت ،مادرم از من خواست احترامش را نگهدارم ومن حرفهایم را نگهداشتم .
آخرهمیشه زحمت درس خواندمان با مادر من بود حبیبی از سر صبح خانه ما بود ومادرم به ما درس ومشق یاد می داد و آخر سر مادر حبیبی بادی به غبغب می انداخت وصفات نیکان روزگار را به خودش می چسباند
از نظر من این افراد مثل طوطی هستند ،حرف نیکان راتکرار میکنند ، مثل میمون هم تقلید می کنند ودنباله رو بی اراده ی دیگران هستند ،
سالهاست همسایه هستیم ،از نظر این افراد همه بد هستند جز خودشان
از این افراد زیاد دیده ام، عمر هم زیاد میکنند، به گمانم دلیل عمر زیادشان هم دلخوشی شان به دنیاست.

دلخوش بودن را دوست دارم اما دلخوشی من از نظر حبیبی ومادرش و امثال این آدمها خیلی مسخره است،

من وحبیبی از بچگی باهم بزرگ شدیم تا حالا که معلم شده بودیم و باید برای مان آستین بالا میزدند ودامادمان میکردند

حبیبی هرروز ترفیع درجه میگرفت وکارهایی بلد بود که من دوست نداشتم از آن کارها یاد بگیرم، من مصلحت را درزندگی بیشتر می پسندیدم ،
مثلا من بجای اینکه مثل حبیبی دنبال ترفیع حقوق وشغل ومزایا باشم دلم خوش بود که سرکلاسم از لباس های شاگردانم کیف وکتابشان تعریف کنم
باهم سرکلاس بازی میکردیم وکلاس را روی سرمان میگذاشتیم وکلاس پراز صدای خنده ی بچه ها میشد، اما امثال حبیبی دنبال ترفیع درجه بودند آنها دنبال منفعت بودند،برای منفعت خودشان را هم میفروختند
بارها برای دوستی ورفافتم با شاگردانم حرفهایی زد که هیچکدامش واقعیت نداشت و همه اش تهمت بود،فقط یک آدم مریض وعقده ای میتوانست از این حرفها بزند
بگذریم من دنبال دلخوشی خودم هستم وحبیبی وامثال حبیبی دنبال دلخوشی خودشان.
آن سال،سال دوم تدریسم بود و درس وکلاس شروع شد حبیبی مدیر شده بود ،کلاسها را تقسیم کردند وکلاس سال قبل حبیبی سهم من شد ومن معلم کلاس شدم ،چند هفته گذشت
برای بچه های کلاس امتحان مشخص کردم
روز امتحان ورقه را میان بچه ها تقسیم کردم و کلاس را بدون مراقب رها کردم و درحیاط قدم میزدم که سروکله ی حبیبی پیداشد،
گفت سر کلاس نرفتی؟ گفتم دارم امتحان میگیرم، وسط حرفم پرید و با عصبانیت گفت :آخه دیوونه رو چه به معلمی ؟مراقب سرکلاس نباشه بچه ها تغلب می کنن وهزار حرف دیگر از حرفهای صدتا یک غازش که از نظر من همه اش بی ارزش بود
همان روز هم نامه ی اخراجم را تنظیم کرد واز فردا سر کلاس نرفتم و به همین سادگی از معلم بودن گذشتم
آن روز خواستم بگویم: که آخه این بچه های زبان بسته چه گناهی دارن از گناه وتغلب چی میدونن؟؟ خواستم بگویم: کلاسی که تو معلمش بودی الان از دانش آموزش چه انتظاری باید داشت؟؟
اما راستش به حرمت نصیحتهای مادرم، همه ی حرفهایم را برای خودم نگهداشتم واحترام حبیبی را هم نگهداشتم.

حبیبی هم مثل مادرش نمونه بود

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 6
  • 7
  • 8
  • 9
  • ...
  • 10
  • ...
  • 11
  • 12
  • 13
  • ...
  • 14
  • ...
  • 15
  • 16
  • 17
تیر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      

اللهم عجل لولیک الفرج

یا بقیه الله فی ارضه عجل الله تعالی فرجه الشریف

جستجو

موضوعات

  • همه
  • آرامش
  • آرزو
  • آرزو
  • آرزو
  • آرزو
  • استخاره
  • استخاره
  • جشن تولد
  • دوست غریب
  • دوستان بهشتی
  • عرض ارادت
  • نامه
  • نامه شماره ی چه‍ار
  • نامه ي شماره ي سيزده
  • نامه ي شماره ي سيزده
  • نامه ي شماره ي سيزده
  • نامه ی شماره دو
  • نامه ی شماره سه
  • نامه ی شماره نه
  • نامه ی شماره نه
  • نامه ی شماره ی ده
  • نامه ی شماره ی شانزده
  • نامه ی شماره ی شش
  • نامه ی شماره ی هفت
  • نامه ی شماره ی هفت
  • نامه ی شماره ی هفت
  • نامه ی شماره ی هفت
  • نامه ی شماره ی ه‍شت
  • نامه ی شماره ی ه‍شت
  • نامه ی شماره ی ه‍شت
  • نامه ی شماره ی پانزده
  • نامه ی شماره ی پنج
  • نامه ی شماره ی چهارده
  • نامه ی شماره ی یازده
  • نذر شب نیمه ی شعبان
  • نذر شب نیمه ی شعبان
  • هديه
  • واكنش نسبت به پيامبران عليهم السلام
  • پیر نیک روزگار

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس