اللهم عجل لولیک الفرج

یا صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
  • خانه 
  • ماه رمضان 
  • موضوعات 
  • آرشیوها 
  • آخرین نظرات 

مادر نمونه

30 آبان 1399 توسط مرضیه کرنوکر
مادر نمونه

مادر حبیبی پایش را روی آن پای دیگرش می انداخت ومیگفت: همه به من میگن مادر نمونه،چند بار خواستم ضایعش کنم اما با نصیحت مادرم پشیمان شدم ،به مادرم گفتم حرف حق را باید گفت ،مادرم از من خواست احترامش را نگهدارم ومن حرفهایم را نگهداشتم .
آخرهمیشه زحمت درس خواندمان با مادر من بود حبیبی از سر صبح خانه ما بود ومادرم به ما درس ومشق یاد می داد و آخر سر مادر حبیبی بادی به غبغب می انداخت وصفات نیکان روزگار را به خودش می چسباند
از نظر من این افراد مثل طوطی هستند ،حرف نیکان راتکرار میکنند ، مثل میمون هم تقلید می کنند ودنباله رو بی اراده ی دیگران هستند ،
سالهاست همسایه هستیم ،از نظر این افراد همه بد هستند جز خودشان
از این افراد زیاد دیده ام، عمر هم زیاد میکنند، به گمانم دلیل عمر زیادشان هم دلخوشی شان به دنیاست.

دلخوش بودن را دوست دارم اما دلخوشی من از نظر حبیبی ومادرش و امثال این آدمها خیلی مسخره است،

من وحبیبی از بچگی باهم بزرگ شدیم تا حالا که معلم شده بودیم و باید برای مان آستین بالا میزدند ودامادمان میکردند

حبیبی هرروز ترفیع درجه میگرفت وکارهایی بلد بود که من دوست نداشتم از آن کارها یاد بگیرم، من مصلحت را درزندگی بیشتر می پسندیدم ،
مثلا من بجای اینکه مثل حبیبی دنبال ترفیع حقوق وشغل ومزایا باشم دلم خوش بود که سرکلاسم از لباس های شاگردانم کیف وکتابشان تعریف کنم
باهم سرکلاس بازی میکردیم وکلاس را روی سرمان میگذاشتیم وکلاس پراز صدای خنده ی بچه ها میشد، اما امثال حبیبی دنبال ترفیع درجه بودند آنها دنبال منفعت بودند،برای منفعت خودشان را هم میفروختند
بارها برای دوستی ورفافتم با شاگردانم حرفهایی زد که هیچکدامش واقعیت نداشت و همه اش تهمت بود،فقط یک آدم مریض وعقده ای میتوانست از این حرفها بزند
بگذریم من دنبال دلخوشی خودم هستم وحبیبی وامثال حبیبی دنبال دلخوشی خودشان.
آن سال،سال دوم تدریسم بود و درس وکلاس شروع شد حبیبی مدیر شده بود ،کلاسها را تقسیم کردند وکلاس سال قبل حبیبی سهم من شد ومن معلم کلاس شدم ،چند هفته گذشت
برای بچه های کلاس امتحان مشخص کردم
روز امتحان ورقه را میان بچه ها تقسیم کردم و کلاس را بدون مراقب رها کردم و درحیاط قدم میزدم که سروکله ی حبیبی پیداشد،
گفت سر کلاس نرفتی؟ گفتم دارم امتحان میگیرم، وسط حرفم پرید و با عصبانیت گفت :آخه دیوونه رو چه به معلمی ؟مراقب سرکلاس نباشه بچه ها تغلب می کنن وهزار حرف دیگر از حرفهای صدتا یک غازش که از نظر من همه اش بی ارزش بود
همان روز هم نامه ی اخراجم را تنظیم کرد واز فردا سر کلاس نرفتم و به همین سادگی از معلم بودن گذشتم
آن روز خواستم بگویم: که آخه این بچه های زبان بسته چه گناهی دارن از گناه وتغلب چی میدونن؟؟ خواستم بگویم: کلاسی که تو معلمش بودی الان از دانش آموزش چه انتظاری باید داشت؟؟
اما راستش به حرمت نصیحتهای مادرم، همه ی حرفهایم را برای خودم نگهداشتم واحترام حبیبی را هم نگهداشتم.

حبیبی هم مثل مادرش نمونه بود

 نظر دهید »

عرض ارادت

21 مهر 1399 توسط مرضیه کرنوکر


تقدیم با احترام
برای سادات عزیزم
آقاجانم
خانه ی سادات ، خانه ی امیدمان است
دختر نوجوانی بودم ،که دست در دست مادرم ،خانه به خانه ،حرم به حرم راهی می شدیم، برای عرض ادب و دوستی به سادات
منزل سید آقا ،نزدیک خانه مان بود ،مادرم ،همسر سید آقا را خانم آقا، صدا میزد
خانم آقا ومادرم، با هم و همیشه هر وقت بهم می رسیدند ،برای خودشان شعر زمزمه میکردند، آخر سر هم
مادرم به خانم آقا می گفت :عالم نمک پرورده ی شما سادات هستند
وبرای من ،که پدر نجیبم مثل جانم بود، اصلا خود جانم بود ،از سر گفتن سخن حق ،البته کمی هم خیره سری که آن سالها اقتضای سن وسالم بود،تحمل حرفهای مادرم سخت بود ، نمی گذاشتم، حرف مادرم تمام شود ووسط حرفش می گفتم :اگه پدر نبود! کی به ما نون وآب میداد! چی میگی ما نمک پرورده ی سادات هستیم ؟؟؟
پدر تمام ناخن هاش از ضربه کبود شده، یخ روی انگشتهاش گذاشتی ،خودم دیدم ،چشمهاش از برق جوش کاری قرمز شده ،خودم دیدم، سیب زمینی گذاشتی روی چشمهاش، اون شب رو میگم به همین زودی یادت رفت
وهمه را ،زحمتهای پدرم را می گویم همه، را به یاد مادرم که کمتر از پدرم برای من عزیز نبود،همه را به یادش می آوردم.
آن وقت بود که می دیدم مادرم و خانم آقا ،هر دو باهم زیر لب همان شعرها را می خواندند
گلی گم کرده ام می جویم او را ،
به هرگل می رسم می بویم او را
گل من یک نشانه در بدن داشت
یکی پیراه‍ن کهنه به تن داشت
و من سرم را از خجالت پایین می انداختم و می گفتم عالم نمک پرورده ی سادات است
صلی الله علیک یا ابا صالح المهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
اللهم عجل لولیک الفرج
اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم

 نظر دهید »

نامه به شهید

22 مرداد 1399 توسط مرضیه کرنوکر

نامه ی شماره ی شانزده

ای شهید عزیز

گاهی فکر می کنم تو برای چه جنگیدی؟

حقیقتش را بگویم،من جنگ را مصیبت می دانم ،

حاصل جنگ را،جز آوارگی ومرگ نمی دانم ،جنگ کاری باطل وبیهوده است،اما

می دانم تو از جنگیدن ه‍دف داشتی ،

هدف تو جلوگیری از تبدیل عشق به کینه،دوستی به بیزاری,

محبت به نفرت بوده است

وهر چیزی که مصیبت به بار می آورد

تنها قدرتی که می تواند مصیبت جنگ را نابود کند ،خون پاک توست 

ای شهید عزیز

پاکی خونت به وسعت تمام آسمانها وزمین است 

وهیچ قدرتی در جهان برتراز قدرت خون پاکت وجود ندارد هرچیزی مقابل این قدرت حقیر و ناچیز است 

وهدف تو جنگیدن با جنگ،وجنگیدن با بدترین مصیبت دنیا بوده است.

#به_قلم_خودم

مرضیه کرنوکر

عصر،خانه،شهرستان دورود

 2 نظر

نامه به شهید

20 مرداد 1399 توسط مرضیه کرنوکر
نامه به شهید

نامه ی شماره ی پانزده
ای شهید عزیز
جنگ ه‍مه چیز را خراب خواهد کرد
همه چیز را ویران خواهد کرد
جنگ خطری بزرگ است
تو نخواستی دنیا به خطر بیافتد
تنها خواسته ی تو ،ترمیم حرمت شکسته ی انسان ها بود
و این زیباترین جنگ دنیاست
تو حرمت انسان را مانند ظرفی بلورین میان دستانت محکم نگهداشتی
تو نخواستی دنیا لگد مال شود
ای شهید عزیز
تو امین حرمت و انسانیت بودی
تو زیبا جنگیدی.
#به_قلم_خودم
مرضیه کرنوکر
صبح،خانه،شهرستان دورود

 1 نظر

نامه به شهید

19 مرداد 1399 توسط مرضیه کرنوکر
نامه به شهید

نامه ی شماره ی چهارده
ای شهید عزیز
سالهای جنگ را چگونه گذراندی؟
آن روزها به چه می اندیشیدی؟
به پدر ،به مادر،به همسر،به…
درآن فضای پراز دود وخاک وانفجار ،چه چیزی تو را آرام می کرد!
ای شهید عزیز
تو آرامشت را از خدا گرفتی.
عشق تو به خدا ،
عشقی پایدار بود
عشقی حقیقی بود.
میدان جنگ هم ذره ای از عشق تو کم نکرد .
#به_قلم_خودم
مرضیه کرنوکر
عصر،خانه،شهرستان دورود

 2 نظر
  • 1
  • ...
  • 5
  • 6
  • 7
  • 8
  • 9
  • ...
  • 10
  • ...
  • 11
  • 12
  • 13
  • ...
  • 14
  • ...
  • 15
  • 16
اردیبهشت 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30 31    

اللهم عجل لولیک الفرج

یا بقیه الله فی ارضه عجل الله تعالی فرجه الشریف

جستجو

موضوعات

  • همه
  • آرامش
  • آرزو
  • آرزو
  • آرزو
  • آرزو
  • استخاره
  • استخاره
  • جشن تولد
  • دوست غریب
  • دوستان بهشتی
  • عرض ارادت
  • نامه
  • نامه شماره ی چه‍ار
  • نامه ي شماره ي سيزده
  • نامه ي شماره ي سيزده
  • نامه ي شماره ي سيزده
  • نامه ی شماره دو
  • نامه ی شماره سه
  • نامه ی شماره نه
  • نامه ی شماره نه
  • نامه ی شماره ی ده
  • نامه ی شماره ی شانزده
  • نامه ی شماره ی شش
  • نامه ی شماره ی هفت
  • نامه ی شماره ی هفت
  • نامه ی شماره ی هفت
  • نامه ی شماره ی هفت
  • نامه ی شماره ی ه‍شت
  • نامه ی شماره ی ه‍شت
  • نامه ی شماره ی ه‍شت
  • نامه ی شماره ی پانزده
  • نامه ی شماره ی پنج
  • نامه ی شماره ی چهارده
  • نامه ی شماره ی یازده
  • نذر شب نیمه ی شعبان
  • نذر شب نیمه ی شعبان
  • هديه
  • واكنش نسبت به پيامبران عليهم السلام
  • پیر نیک روزگار

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس