اللهم عجل لولیک الفرج

یا صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
  • خانه 
  • ماه رمضان 
  • موضوعات 
  • آرشیوها 
  • آخرین نظرات 

حسرت

03 تیر 1404 توسط مرضیه کرنوکر

روزهای حسرت ادامه دارد، حسرت از بی هم صحبتی که از هرچیزی بیشتر قدردانش هستم ،آرزوی داشتن دنیایی پراز عالم و دانشمند که به علم حریصند ودیگر هیچ ،تنها آرزویی است که داشته ام،این آرزو را با هیچ چیز دنیا عوض نمی کنم، امروز یکی از دوستانم را دیدم از وقتی بااوآشنا شده ام، اهل مطالعه که نبود هیچ بقیه را بخاطر کتاب دست گرفتن و مطالعه ی کتاب سرزنش هم می‌کرد، راستش حرفهایش حوصله سربر است ،یا لااقل با سلیقه ی من جور نیست، بعد از این در وآن در زدن شوهری نمی‌دانم باب میلش پیدا شد بالاخره یا نه، به ظاهر که دارد زندگی می کند وحالا صاحب دو فرزند است، با دیدنش خنده پهنای صورتم را پر کرد، حرفها همان حرفهای همیشگی وتکرار روزمره، که خنده را از صورتم وهرچه بود محو کرد، راستش خیلی حرف زد سرجمع دو کلمه اش را شنیدم، حواسم کجا بود، حتما لابه لای ورقه های کتاب، وقتی داشتم خداحافظی میکردم، دنبال جمله ای زیبا می گشتم، جمله ای که پیدا کردم این بود، گفتم ولی تو مادر خوبی هستی، امیدوارم به مادر بودنت ادامه بدی.

 نظر دهید »

عجب

28 خرداد 1404 توسط مرضیه کرنوکر

شناختی که از خودم داشتم، با حرفهای مردم 360 درجه فرق داشت، مطمئن بودم آنچه آنها می گویند، نیستم، نه این ونه آن وبین زمین وزمان معلق بودم، هم کلاسی های حوزه ام را می گویم از نظر آنها، فردی بودم که دچار کبر و عجب شده ام،به بلایی که طی این سالها ترسیده بودم مبتلا شده بودم، تقصیر نداشتند، خیلی حاضر جواب بودم، برعکس آنها که در جواب هر سوالی فقط تماشا می‌کردند اطلاعات زیاد داشت کار دستم میداد، این شعر شاعر که گفته، من نبودم دستم بود، تقصیر آستینم بود، در مورد من صدق می کرد، تا کسی سوال می‌کرد، جوابی در آستین داشتم، جای مقصر دانستن آنها، به جان خودم افتادم، مثل آن طور که به جان کتاب‌ها می افتادم و خرخره شان را می جویدم، سر جلسه های کلاس حاضر نمی شدم، بی خبر از درس وکتاب وامتحان هرچیزی که مربوط به علم ودانش باشد، بودم، کم کم مزه ی نمرات پایین را به خودم چشاندم ،مزه ی مشروط شدن، طعم تلخی داشت، از نمره های بیست هیچ خبری نبود، از طرف مدیر ومعاونان مدرسه، سرزنش های زیادی شنیدم که همه بجا بود، مقصر من بودم که خیال میکردم همه باید مثل من مطالعه را دوستداشته باشند مقصر من و رفتار غلط اندازم بودیم ،مقصر من بودم که باعث شده بودم، از نظر مردم فرد مغروری باشم، علمی که جا ومکان ارائه ی علم را به من یاد ندهد، علم مفیدی نیست! علمی که شناخت دوست ودشمن را به من یاد ندهد، همان بهتر که به فراموشی سپرده شود، نزدیک به سه سال کتاب ومطالعه را کنار گذاشتم وعاطل وباطل می چرخیدم ،خیلی دوام نیاوردم، من آدم امور دنیا نبودم، هیچ لذتی، جز کتاب خواندن آرامم نمی کرد، طعم تلخ دوری از کتاب عادی نشد که نشد وتلخی هرروز در جانم بیشتر می شد سر سه سال برگشتم، سر جای اولم ، اما اینبار شجاع تر از قبل، اینبار تصمیم گرفتم، عالم علم های مضر نباشم وهنوز هم دارم تلاش می کنم تا کی طول بکشد این تنبیه، خدا می‌داند.

 نظر دهید »

دعا

28 خرداد 1404 توسط مرضیه کرنوکر

آشغتگی خواب وخیال را از سرم پرانده وحمله های موشکی اسرائیل، کشته شدن بهترین سرداران کشور آرامش همه را گرفته است ، دنبال جایی می گردم برای دعا ومثل همیشه گوشه ای کز می کنم ومشغول دعا می شوم، گاهی بین دعا، شعر میلاد عرفان پور درباره ی شهدا یادم می آید، زیر لب زمزمه می کنم، ما مدعیان صف اول بودیم، خودم را سرزنش میکنم که یک دعای درست حسابی هم یاد نگرفتی، تو به چه درد میخوری؟! این شعر را رهبر دوست دارد وبا خواندنش دلش برای شهدا تنگ می شود واشک می ریزد با یاد اشک رهبر عزیز بیشتر خودم را سرزنش می کنم، با صدای زنگ گوشی از حال وهوای دعا بیرون می آیم، یکی از دوستانم است، می گوید فردا تشییع چند شهید است وقرار می گذارد با هم شرکت کنیم، دعاهایم بی جان است، حتی به جان خودم نمی نشیند، تشییع شهدا را یکی از هزاران کمک شهدا می دانم، هربار با آمدن شهید عده زیادی دور شهید در گلزار، در مراسم جمع می شویم که دیدن چنین جمعی در روزهای دیگر بی سابقه است،یقیین دارم در مراسم تشییع، دعا کردن وحضور دسته جمعی از خواسته های شهداست، می‌دانند فراموش می کنیم ،می دانند کمک به یکدیگر وکنار هم بودن را فراموش می کنیم، هربار می آیند رنگ ورویی تازه به دنیا ببخشند، اینبار آمده اند تا مراسم شان جای امن تری برای دعاهایمان باشد حتی امن تر از خانه هایمان

 نظر دهید »

تغییر

27 خرداد 1404 توسط مرضیه کرنوکر

حالا سال‌های آخر درسم در حوزه است، روز اولی که آمدم به همه اعتنا می کردم برعکس بچه های تهران که به ما بچه شهرستانی ها حسودی شان می شد وبی محلی می‌کردند، سرم پر از اطلاعاتی بود که مطمئن بودم بقیه از آنها بی خبرند بقیه خانمهای خانه داری بودند که ازدواج کرده بودند ودرسشان را خانه ی شوهر ادامه داده بودند، آن روز یکی از خانم‌ها در دلش گفته بود این دختر چقد از خودش تعریف می کنه بعد که با هم دوست شدیم ورفیق گرمابه گلستان شدیم خودش،گفت در جوابش گفتم باید در جواب استادی که می پرسد خودت رو معرفی کن باید بنظرت چی گفت، استاد از همه پرسید تا حالا چکار کردید خانمها گفتند من سه تا یا مثلا چهار تا بچه دارم دخترم چندساله است واز این حرفها نوبت که به من رسید گفتم دانشگاه رفتم از رشته ام گفتم که سالها آرزوی خودم بود از آرزوهایم گفتم که به مزاج خانمهای کلاس خوش نیامده بود، با اخمها با مهرها وهر رفتاری یک‌جور رفتار می کنم، جز وقتی اخم وکلام کسی به دین ومذهب باشد طاقت نمی آورم واخم می کنم وصدلیم بالا می رود، از اول اینجور بوده ام حالا که دارم درسم را در حوزه تمام می کنم حتما این رفتارم بیشتر هم شده، بعد از چندین سال تحصیل در حوزه باید تغییر کرده باشم هم من وهم بقیه ی دوستانم ان شاء الله همه تغییر خوب کرده باشیم جوری که در رفتار وکردارمان پیدا باشد حواسمان باشد خوبی تغییرهای خوب از روی ریا نباشد ان شاء الله

 نظر دهید »

احرار

25 اردیبهشت 1404 توسط مرضیه کرنوکر

باور به حس خوب ندارم، جز دیدن حرم وضریح ،جز کنار سجاده نشستن ودعا کردن ،سال گذشته سه بار حرم رفتم، یکبار با کاروان ودوستانم ،یکبار به دعوت برادرم وبار سوم به دعوت دایی به پابوس آقا رفتم، امسال یکبار هم، تا حالا قسمت نشده، از نسیم رضوان مرتب پیام می آید و هربار نگاه می کنم وبه امام سلام میدهم، حساب امام از همه جداست،هزاربار هم که سلام کنم، ترسی از واکنش امام ندارم و هربار میدانم پاسخش جز مهر نیست، امام چطور توانسته با دشمن ویا قاتلش به مدارا رفتار کند، بدی را به خوبی جواب دهد بدون هیچ چشم داشتی خوب باشد،برعکس همه که خوبی را حتی به بدی جواب می‌دهند ، شهریار در شعرش درباره‌ی سازش امام حتی با دشمنش نوشته ، بجز از علی که گوید به پسر که قاتل من چو اسیر توست اکنون، به اسیر کن مدارا،حالم بد است وگیر میدهم به قاتل امام رضا ،زیر لب می گویم چطور امام را مسموم کردند، رفتار حضرت رسول با آن شخص که برسرش خاکروبه ریخت حرصم را درمی آورد ،آیه ی قرآن که می گوید، انتقام را به من واگذار وهمه را ببخش، کمی آرامم می کند ،حالا حالم بهتر است ومی گویم اسلام دین مهربانی است، وقتی رسول اسلام و امامان همه مهربانند ،انتخاب مهر وبخشش بهترین انتخاب است، یادم می آید وقتی امام، فرد مسنی را درخیابان می بیند، وقتی می بیند ناتوان است، نگران او می شود، به مردی پیری که هیچ حس عاطفی به اوندارد،برعکس امروز که محبت واحترام هم با بده بستان‌های دیگر دنیا قاطی شده ومن هربار بعد از سلام به امام ، حس بهتری دارم به بی توقعی از مردم ، حتی به جواب سلام هایم ، حس خوب را باید از امام خواست، از دینش،چه از دور، چه از نزدیک

 نظر دهید »
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5
  • ...
  • 6
  • ...
  • 7
  • 8
  • 9
  • 10
  • 11
  • 12
  • ...
  • 17
تیر 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
  1 2 3 4 5 6
7 8 9 10 11 12 13
14 15 16 17 18 19 20
21 22 23 24 25 26 27
28 29 30 31      

اللهم عجل لولیک الفرج

یا بقیه الله فی ارضه عجل الله تعالی فرجه الشریف

جستجو

موضوعات

  • همه
  • آرامش
  • آرزو
  • آرزو
  • آرزو
  • آرزو
  • استخاره
  • استخاره
  • جشن تولد
  • دوست غریب
  • دوستان بهشتی
  • عرض ارادت
  • نامه
  • نامه شماره ی چه‍ار
  • نامه ي شماره ي سيزده
  • نامه ي شماره ي سيزده
  • نامه ي شماره ي سيزده
  • نامه ی شماره دو
  • نامه ی شماره سه
  • نامه ی شماره نه
  • نامه ی شماره نه
  • نامه ی شماره ی ده
  • نامه ی شماره ی شانزده
  • نامه ی شماره ی شش
  • نامه ی شماره ی هفت
  • نامه ی شماره ی هفت
  • نامه ی شماره ی هفت
  • نامه ی شماره ی هفت
  • نامه ی شماره ی ه‍شت
  • نامه ی شماره ی ه‍شت
  • نامه ی شماره ی ه‍شت
  • نامه ی شماره ی پانزده
  • نامه ی شماره ی پنج
  • نامه ی شماره ی چهارده
  • نامه ی شماره ی یازده
  • نذر شب نیمه ی شعبان
  • نذر شب نیمه ی شعبان
  • هديه
  • واكنش نسبت به پيامبران عليهم السلام
  • پیر نیک روزگار

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس