حال خوب
19 آذر 1400 توسط مرضیه کرنوکر
آقا جانم
هربار می آیم وقلم بدست میگیرم، به گناه اعتراف کنم
از عذر می نویسم از شرم می نویسم،
غم سهمگینی بر دنیایم می نشیند و
هربار با یادت، نامت، هرچه هست را فراموش میکنم، جز یاد ونامت
این بهترین حال دنیاست واین دل دل زدن که به سراغم می آید، و مرا از غم گناه نجات می دهد
وقتی میان هر اعتراف وهر نوشته به یاد می آورم، که به تو از همه بی وفاتر بودم ،تو بیشتر از هرکسی گناه وجفایم را دیدی ویاد گناهانم کشنده است
کاغذ پشت کاغذ سیاه می شود از گناهانم
مگر خودت کاری کنی
آرزو میکنم، میان دنیای تاریک وآشفته از گناهانم
یادم باشد ومیخوام دست این دل گناه آلود را خودت بگیری و رها کنی، آنقدر که آزاد شوم از جور گناه وآزاد آزاد باشم با یاد ونامت
اللهم عجل لولیک الفرج