اولین زیارت
بین اقوام ودوست وآشنا دنبال همسفرم آخر سر تنها راهی حرم می شوم، راه را بلدم اولین بار نیست که زیارت می آیم و اینبار اولین بار است که تنها آمده ام اول خیابان، حرم است وآخر خیابان حسینیه، از اول تا آخر خیابان هاج و اج به اطراف نگاه می کنم نزدیک حرم کبوترها خرامان خرامان در کوچه در حرکتند، هیچ ترسی در وجودشان نیست، اینها بیشتر امنیت حرم را باور کرده اند،تا من، باور من هرچه هست از باورشان کمتر است، به ورودی حرم که میرسم حیرتم زیاد است آنقدر که مسئول ورودی خانمها با دست راه را نشانم می دهد، کمی خجالت می کشم وتا حرم با حیرت می روم و برمیگردم،عده ای بلند دعا می کنند دعاهایشان برای همه است،زنی از امام میخواهد گره از کار همه باز کند، از حرم که برمیگردم کمی جلوی سکوی حرم روبروی ورودی می ایستم، زنها به ورودی که می رسند راه را گم کرده اند مسئول ورودی خانمها با دست راه را نشانشان می دهد، شاید مثل. من اولین بار است که تنهایی به حرم آمده اند.