حرم
علت همهمه ی آدمها وداد وبیداهای دنیا، سر حسادت است، نه سر رقابت، از این حسادت و قیل وقال باید به جایی پناه برد، امسال هم که آقا نطلبیده مشهد بی مشهد، دستم را زیر چانه میزنم، به نشانه ی افسوس، صدای پیام گوشی را می شنوم از گروه حوزه است، پیام اردوی تهذیبی را می بینم، انگار که گمشده ام را پیدا کنم شروع می کنم، پیام وسوال جواب وسر آخر اسمم را می نویسم، اما تا حرم را نبینم باور نمی کنم، گروه واسامی اعضا وعکس پروفایلها هم خیلی چنگی بدل نمی زند، معلوم است که زنها هرکدام مشغول بچه داری هستند و با دختر وپسرهایشان مشغولند،هیچوقت آدم حسودی نبوده ام، اما بچه های در آغوششان در عکس ها ، آغوش خالی از بچه را بیاد می آورد. کمی از بی عرضه گی زنها حرص میخورم، حالا حداقل باید سه چهار تا بچه داشته باشند،کمی شبیه به مادر شوهرها شده ام، از همین اول تکلیفم را باخودم معلوم می کنم باید بیخیال همه ی خیالهای صدتا یک غاز می شوم، اینبار باید با شعور ودرک راهی حرم باش ، هیچ کجا حرم نمی شود. از دنیا و کاروبارش باید به حرم پناه برد.